بابا تو بخش ه، حالش خوبه، خطر رفع شده، دردهای سنگین ساعتهای اول عمل رو پشت سر گذاشته ودلش میخواست یکم بخوابه

من و مامان و خواهری میایم به کافه ی بیمارستان  و سه تا لته سفارش میدیم با کیک هویج و تو ارامش بعد از سلامتی بابا قهوه میخوریم و حرف میزنیم.

امروز برای بابا عصاره ی بلدرچین بردم و برای دسر انبه واناناس میکس شده بردم، که حس میکنم بهش چسبید.

سنگ گیر افتاده تو حالب بابا قد یه تخم کبوتر بود!!!! چطور تو لوله ای به اون نازکی این سنگ جا گرفته بوده؟!!!!!!